فضای مردهی اول را حتی وقتی در حضور دو یا سه نفر دیگر هم بازی میکردیم، وحشت تمام وجودمان را فرا میگرفت. شما با هر قدمی که بر میداشتید نگران بودید که یک موجود ترسناک بدقواره ظاهر شود و مدام عکسالعمل احتمالی خود هنگام رویارویی با آن را مرور میکردید. حتی، زمانهایی که در یک محیط کاملا روشن، با دغدغهی حل کردن یک معما، برای یافتن خروج یا به کار انداختن یک ژنراتور و شاید هم رفتن به طبقهای دیگر در تلاش بودید، همیشه یک گوشهی ذهنتان را به نشان دادن واکنش سریع در صورت ظهور احتمالی نکرومورفهای ترسناک و گوشهای دیگر را به مهمات و خط سلامت «آیزاک» (این مهندس بیچارهی فلک زده) اختصاص میدادید. به راستی که چه بازی انقلابی و پیشآهنگی در سبک افول کردهی وحشتبقا خلق شده بود. و چه مرگ وحشتزای تلخی داشت.